
علاوه بر شیرینی زبان انگلیسی از آنجایی که به عنوان زبان بین المللی شناخته میشود بهتر است که این زبان را برای ارتباط بهتر با سایر ملت ها و کشورها بیاموزیم ! و از طرف دیگر امروزه به هر سویی مینگریم ، زبان انگلیسی به چشم مان میخورد که همین امر ما را در یادگیری زبان انگلیسی مصمم تر مینماید !
یکی از بهترین راه های یادگیری زبان انگلیسی به صورت پایدار مطالعه ی داستان های انگلیسی و ترجمه ی آنهاست و به همین منظور ما در این بخش داستان انگلیسی " دو پیرمرد باشخصیت " را به همراه لغات مهم و ترجمه روان برای شما علاقه مندان به یادگیری زبان انگلیسی قرار داده ایم !
در پایان نیز میتوانید داستان را به صورت فایل های Pdf یا Word دانلود نمایید !
برای مطالعه ی داستان انگلیسی " دو پیرمرد باشخصیت " در ادامه مطلب با ما همراه باشید . . .
همچنین برای مشاهده ی داستان های انگلیسی بیشتر اینجا کلیک نمایید !
Two old gentlemen
Two old gentlemen lived in a quiet street in Paris . They were friends and neighbours , and they often went for walks together in the streets when the weather was fine .
Last Saturday they went for a walk at the side of the river . The sun shone , the weather was warm , there were a lot of flowers everywhere , and there were boats on the water .
The two men walked happily for half an hour , and then one of them said to the other , ' That's a very beautiful girl . '
' Where can you see a beautiful girl ? ' said the other . ' I can't see one anywhere . I can see two young men . They are walking towards us . '
The girl's walking behind us , ' said the first man quietly .
' But how can you see her then ? ' asked his friend.
The first man smiled and said , ' I can't see her , but I can see the young men's eyes . '
واژگان
River : رودخانه | Weather : هوا | Together : باهم | Walk : پیاده روی | Neighbour : همسایه | Quiet : آرام |
Behind : پشت | Toward : روبرو | Young : جوان | Beautiful : زیبا | Boat : قایق | Warm : گرم |
دو پیرمرد با شخصیت
دو پيرمرد با شخصيت در يك خيابان آرام در پاريس زندگي ميكردند . آنها دوست و همسايه بودند ، و اغلب در روزهايي كه هوا خوب بود براي پيادهروي به خيابان ميرفتند .
شنبهي گذشته براي پيادهروي به كنار رودخانه رفتند . خورشيد ميدرخشيد ، هوا گرم بود ، تعداد زيادي گل در اطراف روييده بود ، و قايقهايي كه در آب بودند .
دو مرد با خوشحالي يك ساعت و نيم قدم زدند ، و در آن هنگام يكي از آنها به ديگري گفت ، چه دختر زيبايي .
اون يكي گفت : دختر زيبا كجاست كه مي توني ببينيش ؟ من نميتونم ببينمش . فقط دو تا مرد جوان را دارم ميبينم كه روبري ما در حال قدم زدن هستند .
مرد اولي به آرومي گفت : دختر داره پشت ما راه مياد !
دوستش گفت : پس چگونه ميتوني اونو ببينی !؟
مرد اولي لبخند زد و گفت : من اونو ( دخترو ) نميتونم ببينم ، اما چشماي آن دو مرد جوان رو كه ميتونم ببينم .
جهت دانلود داستان انگلیسی دو پیرمرد با شخصیت به صورت فایل Pdf اینجا کلیک نمایید !
جهت دانلود داستان انگلیسی دو پیرمرد با شخصیت به صورت فایل Word اینجا کلیک نمایید !